نیم کاسه
[اینجا کاسه ای زیر نیم کاسه نیست]
درباره وبلاگ


[لطفا با بیان نظرات و دیدگاه های خود به بهتر شدن وبلاگ کمک کنید]
آخرین مطالب
چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 11:8 :: نويسنده : مجتبی صادقی

  آدما مثل کتابا مي مونن ... بعضي از اونا جلدزرکوب دارن بعضي از اونا جلدضخيم دارن و بعضي از آدما هم جلد نازک بعضي از اونا ترجمه مي شن و بعضي از اونا همين طوري مي مونن ...بعضي از آدما تجديد چاب مي شن و بعضي ها هم فراموش مي شن . . . از روي بعضي از آدما بايد مشق نوشت و بعضي از آدما رو نخونده بايد دور انداخت.

چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:56 :: نويسنده : مجتبی صادقی

خداوند متعال به حضرت موسي عليه السلام وحي فرمود:

اي موسي : شش چيز در شش موضع قرار دارد و مردم در شش چيز ديگر به دنبال آن مي گردند و هرگز به آن نمي رسند.


اول – من راحتي را در بهشت قرار دادم و مردم در دنيا به دنبال آن هستند.

دوم- من علم را در گرسنگي قرار دادم و مردم در سيري بدنبال آن هستند.

سوم- من عزّت را در نماز شب قرار دادم و مردم در ابواب سلاطين بدنبال آن هستند.

چهارم- من بلندي و رفعت و درجه را در تواضع قرار دادم و مردم در تكبّر بدنبال آن هستند.

پنجم- من اجابت دعا را در لقمه حلال قرار دادم و مردم در قيل و قال بدنبال آن هستند.

ششم- من بي نيازي را در قناعت قرار دادم و مردم در زيادي مال و ملك بدنبال آن هستند. 

چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:53 :: نويسنده : مجتبی صادقی

   در روزگار قديم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در يک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشه‌اى قايم شد تا ببيند چه کسى آن را از جلوى مسير بر می‌دارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسيدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسيارى از آن‌ها نيز به شاه بد و بيراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هيچيک از آنان کارى به سنگ نداشتند.

   سپس يک مرد روستايى با بار سبزيجات به نزديک سنگ رسيد. بارش را زمين گذاشت و شانه‌اش را زير سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ريختن‌هاى زياد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزيجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگيرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کيسه‌اى زير آن سنگ در زمين فرو رفته است. کيسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و يادداشتى از جانب شاه که اين سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستايى چيزى را می‌دانست که بسيارى از ما نمی‌دانيم!

هر مانعى= فرصتى  

خوشبخت ترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت سازد. 

چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:39 :: نويسنده : مجتبی صادقی

   کاریکاتور جدید و با مفهوم - www.RadsMs.com

سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:6 :: نويسنده : مجتبی صادقی

مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن 

        نغمه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن

زندگی تکرارِ زخمِ کهنه دیروز نیست 

         بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن ...

سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:12 :: نويسنده : مجتبی صادقی

خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد...... 



ادامه مطلب ...
یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 2:17 :: نويسنده : مجتبی صادقی

همواره بياد داشته باشيد

    دشوارترين قدم، همان قدم اول است. 

 

    آخرين كليد باقيمانده، شايد بازگشاينده قفل در باشد.

 

    تنها راهي كه به شكست مي انجامد، تلاش نكردن است.

 

    عمر شما از زماني شروع مي شود كه اختيار سرنوشت خويش را در دست مي گيريد .

 

    آفتاب به گياهي حرارت مي د هد كه سر از خاك بيرون آورده باشد. 

 

شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 12:32 :: نويسنده : مجتبی صادقی

  در یکی از دبیرستان‌های تهران هنگام برگزاری امتحانات سال ششم دبیرستان به‌عنوان موضوع انشاء این مطلب داده شد که "شجاعت یعنی چه؟"  محصلی درپاسخ فقط یک جمله نوشت: "شجاعت یعنی این " و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داد و جلسه امتحان را ترک کرد. برگه‌ی آن جوان دست به دست دبیران گشت و همه به اتفاق و بدون استثناء به ورقه سفید او نمره 20 دادند. فکر می کنید آن دانش آموز چه کسی بود؟

*دکتر علی شریعتی* 

جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:49 :: نويسنده : مجتبی صادقی

كامپيوترها به 4 دليل دخترند :

1.فقط خالقشون از منطقشون سر در مياره!
2.فقط خودشون زبون خودشون رو مي فهمن!
3.اگه يه كسي پا بندشون بشه بايد هرچي پول داره براشون لوازم جانبي بخره!
4.اگه يكم صبر مي كردي يكي بهترش گيرت مي اومد!
خدائيش اگه دروغ ميگم بگین دروغ ميگي! 

 

        مرگ انسان دست خداست، زن ها فقط وسیله اند.

جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:38 :: نويسنده :

روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد!

تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت:

من تمام اجزا ماشین را بخوبی میشناسم و موتور و قلب آن را کامل باز میکنم و تعمیر میکنم!

در حقیقت من آنرا زنده میکنم! حال چطور درآمد سالانه من یک صدم شما هم نیست!!؟

جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت:  اگرمی خواهی درآمدت 100برابر من شود اینبار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی

سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:34 :: نويسنده : مجتبی صادقی

درد من حصار برکه نیست

زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نمی کند. 

دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:53 :: نويسنده : مجتبی صادقی

آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد

آقا بیا تا با ظهور چشم‌هایت
این چشم‌های ما کمی تقوا بگیرد 

آقا بیا تا این شکسته کشتی ما
آرام راه ساحل دریا بگیرد

آقا بیا تا کی دو چشم انتظارم
شب‌های جمعه تا سحر احیا بگیرد

پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت
تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد

آقا خلاصه یک نفر باید بیاید
تا انتقام دست زهرا را بگیرد



ادامه مطلب ...
دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:23 :: نويسنده : مجتبی صادقی

یادمان باشد

 همیشه…       ذره ای حقیقت پشت هر “فقط یه شوخی بود”.

                      کمی کنجکاوی پشت “همینطوری پرسیدم”.

                      قدری احساسات پشت “به من چه اصلا”.

                      مقداری خرد پشت “چه میدونم”.

                      و اندکی درد پشت “اشکالی نداره” وجود دارد.

پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:0 :: نويسنده : مجتبی صادقی

خوشا به نيمه شبى با خدا صفا كردن
زبان حال گشودن زدل دعا كردن

تمام لذّت عالم نمى رسد قدرش
به يك دقيقه مناجات، با خدا كردن

به صد هزار قبولى عمره مى ارزد
به دهر يك گره از كار خلق وا كردن

به ادّعا نتوان برد بهره اى فردا
كه بهره از عمل آيد نه ادّعا كردن

در اين سراى دو در، از درى درآ اى دوست
كه حاجتى بتوان از كسى روا كردن

براى جلب رضاى خدا بكوش اى دل
كه مشكل است خدا را زخود رضا كردن

به زرق و برق زر اى دل مناز، مى بازى
كه كار زر، بود از حق تو را جدا كردن

بهشت برگ عبورش محبّت مولاست
خوشا به حبّ على دورى از خطا كردن

پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:54 :: نويسنده : مجتبی صادقی

 توی فرودگاه یکی بود که پشت سر هم سیگار می کشید. یکی دیگه رفت جلو گفت : بخشید آقا ! شما روزی چند تا سیگار می کشین ؟ طرف جواب داد : منظور ؟  جواب داد : منظور اینکه اگه پول این سیگارا رو جمع می کردین ، به اضافه ی پولی که به خاطر سلامتیتون خرج دوا و دکتر می کنین ، الان اون هواپیمایی که اونجاست مال شما بود ! طرف با خونسردی جواب داد : تو سیگار می کشی ؟ - نه ! هواپیما داری ؟ - نه !  به هر حال مرسی بابت نصیحتت ، ضمناً اون هواپیما که نشون دادی مال منه !!!  

پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:37 :: نويسنده : مجتبی صادقی

یه روز چرچیل داشته از یه کوچه باریکی که فقط امکان عبور یه نفر رو

داشته رد می شده، از روبرو یکی از رقبای سیاسی زخم خورده اش می رسه

بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه می کنن… رقیبه می گه: "من هیچ وقت خودم

رو کج نمی کنم تا یه آدم احمق از کنار من عبور کنه…" چرچیل در حالیکه

خودش رو کج می کرده… می گه: "ولی من این کار رو می کنم" ! 

پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:31 :: نويسنده : مجتبی صادقی

در گمرك بین المللی یك دختر خانم كه یك موصاف كن برقی نو از یك كشور دیگری خریده بوده ، از یك پدر روحانی می خواهد به او كمك كند تا این موصاف كن را در گمرگ زیر لباسش پنهان كند و بیرون ببرد تا خانم مالیات ندهد.
پدر روحانی می گوید: باشد ، ولی به شرط این كه اگر پرسیدند من دروغ نمی گویم.
دختر كه چاره ای نداشته است شرط را می پذیرد.
در گمرگ مامور می پرسد: پدر ! آیا چیزی با خودت داری كه اظهار كنی؟
پدر روحانی می گوید : از سر تا كمرم چیزی ندارم!
مامور از این جواب عجیب شك می كند و می پرسد: از كمر تا زمین چطور؟
 پدر روحانی می گوید : یك وسیله جذاب كوچك دارم كه زن ها دوست دارند از آن استفاده كنند ، ولی باید اقرار كنم كه تا حالا بی استفاده مانده است .
 مامور با خنده می گوید: خدا پشت و پناهت پدر. برو !!  

پنج شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:54 :: نويسنده : مجتبی صادقی

مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود .

وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می کنی ؟
 
دختر گفت : می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است . مرد لبخندی زد و گفت :با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی.

وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم ؟ دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نیست!

مرد دیگرنمی توانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد.

شکسپیر می گوید: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری، شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن

چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:17 :: نويسنده : مجتبی صادقی

گفتم خدايا همنشينم باش
 گفت: من مونس کساني هستم که مرا ياد کنند!
گفتم چه آسان به دست مي آيي؟!
 گفت: پس آسان از دستم نده!

سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:7 :: نويسنده : مجتبی صادقی

 قلب زمانه خون شده آقا !
 دگر بیا ...
آیینه دار گلشن طاها !
 دگر بیا ...
صبر و قرار رفت ز دل ها به یاد تو !
ای انتظار جان و دل ما !
 دگر بیا ...
ای راز سر به مهر فلک ، انتظار سبز !
مسند نشین عالم بالا !
 دگر بیا ...
گل های سرخ باغ به یادت شکفته اند !
آقا ! برای دیدن گل ها
 دگر بیا ...
ای سبز سبز ، ای گل باغ محمدی !
ای یادگار خانه ی زهرا !
 دگر بیا ...
آقا ! حضور سبز تو درمان عالم است !
بهر شفای این دل تنهــــــــا
  دگر بیاااا

جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 12:40 :: نويسنده : مجتبی صادقی

برای ما که خسته ایم و دلشکسته ایم نه

                                              برای عده ای چه خوب شد نیامدی

   یا رب، هنوز منتظر بقیة الله هستم. نمیدانم آنروز که مشیت الهی زمین را لایق بداند ، دنیا جولانگاه داعیه داران تو و حسینت خواهد ماند یا آنان که بر سر سفره هایشان نان خیانت مردم کوفه است و آنان که سر به زیر برف جنة الحسین فرو برده اند ، محل دیگری برای فریب خود خواهند یافت.   

پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:11 :: نويسنده : مجتبی صادقی

  روزی مردی در حالی که نان خریده بود به فردی برخورد کرد که در حال گریه و زاری بود، از او علت گریه اش را پرسید. جواب داد چند روزی است که چیزی نخورده ام و از شدت گرسنگی گریه می کنم، مرد هم شروع به گریه کرد. گفت تو دیگر چرا گریه می کنی بجای گریه کردن یکی از نانهایت را به من بده. مرد گفت نه، من فقط حاضرم برایت گریه کنم نه اینکه چیزی به تو بدهم.



امیدوارم ارادت ما به حضرت زهرا سلام الله علیها بیشتر از گریه کردن باشد.

سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:11 :: نويسنده : مجتبی صادقی

ایام شهادت ام ابیها، فاطمه زهرا سلام الله علیها

                        را تسلیت میگم

     و امیدوارم که لیاقت شفاعت بانوی دو عالم را پیدا کنیم.

                        التماس دعا 

                          یا علی

یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:50 :: نويسنده :

با استعانت از درگاه خداوند منّان و تحت توجّهات حضرت ولي عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء ؛ سیستم ختم قرآن و ختم صلوات از طریق ارسال پیامک در وب سایت ختم قرآن مجید راه اندازی شد.

 

http://www.ghorany.ir

التماس دعا 

 

 

چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:13 :: نويسنده : مجتبی صادقی
    دوست معمولي هيچگاه نميتواند گريه تورا ببيند.

   
دوست واقعي شانه هايش از گريه تو تر خواهد بود.

 

   بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:40 :: نويسنده : مجتبی صادقی

این آموزش خوبیه واسه شروع یادگیری pspice 

انشاالله در آینده فایل های دیگه ای هم میذارم.

                    فایل دانلود در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...
پيوندها
  • دانلود
  • حباب
  • عاشق تنها
  • نسل سوخته
  • ردیاب خودرو
  • همسریابی
  • درگاه واسط

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نیم کاسه و آدرس nimkase.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 90
بازدید ماه : 265
بازدید کل : 22281
تعداد مطالب : 63
تعداد نظرات : 53
تعداد آنلاین : 1

Online User